فضائل امام علی (کلام خلفا)از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی حضرت علی (علیهالسّلام) موجود است، کلمات و مرویات خلفای سه گانه میباشد. فهرست مندرجات۲ - سخنان ابوبکر بن ابی قحافه ۲.۱ - سخن اول ۲.۲ - سخن دوم ۲.۳ - سخن سوم ۲.۴ - سخن چهارم ۲.۵ - سخن پنجم ۲.۶ - سخن ششم ۲.۷ - سخن هفتم ۲.۸ - سخن هشتم ۲.۹ - سخن نهم ۲.۱۰ - سخن دهم ۳ - سخنان عمر بن خطاب ۳.۱ - سخن اول ۳.۲ - سخن دوم ۳.۳ - سخن سوم ۳.۴ - سخن چهارم ۳.۵ - سخن پنجم ۳.۶ - سخن ششم ۳.۷ - سخن هفتم ۳.۸ - سخن هشتم ۳.۹ - سخن نهم ۳.۱۰ - سخن دهم ۳.۱۱ - سخن یازدهم ۳.۱۲ - سخن دوازدهم ۳.۱۳ - سخن سیزدهم ۳.۱۴ - سخن چهاردهم ۳.۱۵ - سخن پانزدهم ۳.۱۶ - سخن شانزدهم ۳.۱۷ - سخن هفدهم ۳.۱۸ - سخن هجدهم ۳.۱۹ - سخن نوزدهم ۳.۲۰ - سخن بیستم ۳.۲۱ - سخن بیست یکم ۳.۲۲ - سخن بیست دوم ۳.۲۳ - سخن بیست سوم ۳.۲۴ - سخن بیست چهارم ۳.۲۵ - سخن بیست پنجم ۳.۲۶ - سخن بیست ششم ۳.۲۷ - سخن بیست هفتم ۳.۲۸ - سخن بیست هشتم ۳.۲۹ - سخن بیست هشتم ۳.۳۰ - سخن بیست نهم ۴ - سخنان عثمان بن عفان ۴.۱ - سخن اول ۴.۲ - سخن دوم ۴.۳ - سخن سوم ۴.۴ - سخن چهارم ۵ - پانویس ۶ - منبع ۱ - اهمیت بحثدانستن این مطالب از چند جهت مورد توجه و اهمیت است: اولامقام رفیع امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مطرح بودند، و سخنان آن حضرت را شنیدند، میشناسیم. ثانیا: به طور قطع، میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب، نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد. و تحولی نو در آنان پدید خواهد آمد. (به عنوان نمونه، یکی از نویسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقی، که در مورد عظمت و مقام رفیع علی (علیهالسّلام) کتب متعددی تالیف کرده، در صفحه ۲۶۰ از کتاب «بیست و پنج سال سکوت علی (عیه السلام)» در مورد آغاز شناخت وسیع تر خود نسبت به شخصیت برجسته اسلام یعنی علی (علیهالسّلام) چنین مینویسد: «به یاد آوردن این که چه زمانی با نام مبارک علی (علیهالسّلام) آشنا شدهام برایم ممکن نیست، اما خوب به خاطر میآورم که چه زمانی شیفته اش شدم: زمانی که اقدام به جمع آوری سخنان «عمر بن خطاب» درباره این شخصیت ممتاز عالم اسلام، کردم. جملات سپاسمندانه و ستایشگرانه عمر، سردار بزرگ سده نخستین برقراری اسلام، مرا مجذوب علی (علیهالسّلام) کرد...» ثالثا: از این طریق، ماهیت کسانی که بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سفارشها و وصایای آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت علی (علیهالسّلام) نادیده گرفته و با ایجاد شورای انحصاری، اقدام به تعیین خلیفه برای مسلمین کردند، کاملا روشن میشود. در ادامه همین مباحث، سخنان و روایاتی که عایشه در زمینه عظمت علی (علیهالسّلام) بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت. ۲ - سخنان ابوبکر بن ابی قحافهدر این بخش برخی از سخنان و مرویات ابوبکر درباره حضرت علی(علیه السلام) مورد دقت و توجه قرار میگیرد: ۲.۱ - سخن اولفقال ابوبکر: صدق الله و رسوله، قال لی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لیلة الهجرة، و نحن خارجان من الغار نرید المدینة: کفی و کف علی فی العدل سواء [۴]
قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، ص۳۰۰، باب مناقب السبعون.
[۵]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۴، مؤسسة الرساله بیروت، چاپ پنجم.
؛ ابوبکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود: دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.۲.۲ - سخن دومعن عائشة قالت، رایت ابا بکر الصدیق یکثر النظر الی وجه علی بن ابی طالب، فقلت: یا ابة انک لتکثر النظر الی علی بن ابی طالب؟ فقال لی: یا بنیة سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: النظر الی وجه علی عبادة [۶]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۸.
[۷]
سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۷۲.
؛ عایشه گوید ابوبکر را دیدم که بسیار به چهره علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نگاه میکند پس گفتم: ای پدر، همانا تو زیاد به چهره علی نگاه میکنی. (علت چیست؟) گفت: دخترم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: نظر کردن بر چهره علی عبادت است.۲.۳ - سخن سومعن ابن عمر قال: قال ابوبکر الصدیق: ارقبوا محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی اهل بیته،ای احفظوه فیهم فلا تؤذوهم [۱۲]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۶۳۸ مؤسسة الرسالة بیروت، چاپ پنجم.
؛ از ابن عمر روایت شد که ابوبکر گفته است: رعایت کنید محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در (مورد) اهل بیت او. یعنی حفظ کنید (حرمت) او را در میان اهل بیتش، پس اهل بیت آن حضرت را اذیت نکنید.۲.۴ - سخن چهارماز حارث بن اعور روایت شد که روزی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان جمعی از یاران خود حاضر بود، پس فرمود: به شما نشان میدهم آدم (علیهالسّلام) را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهیم را از جنبه حکمتش، پس چیزی نگذشت که علی (علیهالسّلام) آمد. ابوبکر عرضه داشت: یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اقتست رجلا بثلاثة من الرسل، بخ بخ لهذا الرجل، من هو یا رسول الله؟ قال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اولا تعرفه یا ابا بکر؟ قال: الله و رسوله اعلم. قال (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): هو ابو الحسن علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) فقال ابوبکر: بخ بخ لک یا ابا الحسن و این مثلک یا ابا الحسن [۱۳]
حسینی تهرانی، هاشم، بوستان معرفت، ص۴۴۷.
[۱۴]
خوارزمی، حافظ، مناقب، فصل ۷، ص۴۵.
؛ (ابوبکر عرضه داشت: ) یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردی را با سه نفر از پیامبران برابر کردی، به به به این مرد، او کیست،ای رسول خدا؟ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آیا او را نمیشناسیای ابا بکر؟ ابوبکر عرض کرد: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمود: او ابو الحسن علی بن ابی طالب(علیهالسّلام) است. پس ابوبکر گفت: به به به توای ابو الحسن، مثل تو کجا خواهد بودای ابو الحسن.۲.۵ - سخن پنجمقال الشعبی: بینا ابوبکر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابوبکر قال: من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم، فلینظر الی هذا الطالع [۱۵]
بوستان معرفت، ص۶۵۰.
[۱۷]
مناقب خوارزمی،حافظ، فصل ۱۴، ص۹۸.
؛ شعبی گفت: وقتی ابوبکر در جایی نشسته بود، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) از دور نمایان شد، چون ابوبکر او را دید گفت: هر کس خودش دارد که بنگرد به کسی که بزرگترین مردم است در مقام و منزلت، و نزدیکترین مردم است به پیامبر، و برترین مردم است در نام و نشان، و بزرگترین مردم است در بی نیازی از مردم، که از جهت رسول الله به دست آورده، بنگرد به این کسی که از دور نمایان شد. و: عن زید بن علی بن الحسین قال: سمعت ابی علی بن الحسین یقول: سمعت ابی الحسین بن علی یقول: قلت لابی بکر، یا ابابکر، من خیر الناس بعد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ؟ فقال لی: ابوک، [۱۸]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۴۸۹، مؤسسة الرسالة بیروت، چاپ پنجم.
...از زید بن علی بن الحسین (علیهالسّلام) روایت شد که گفت: از پدرم علی بن الحسین (علیه السلام)، شنیدم که میفرمود: از پدرم حسین بن علی (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: به ابوبکر گفتم،ای ابوبکر، بهترین مردم بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه کسی است؟ به من گفت: پدر تو،... ۲.۶ - سخن ششمعن معقل بن یسار المزنی قال: سمعت ابا بکر الصدیق یقول: علی بن ابی طالب عترة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) [۱۹]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۵.
؛ از معقل بن یسار مزنی روایت شد که گفت: از ابوبکر شنیدم که میگفت: علی بن ابی طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.۲.۷ - سخن هفتمالریاض النضرة: قال: جاء ابوبکر و علی (علیهالسّلام) یزوران قبر النبی «صلی الله علیه (و آله) و سلم» بعد وفاته بستة ایام، قال علی (علیهالسّلام) لابی بکر: تقدم فقال ابوبکر: ما کنت لاتقدم رجلا سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: علی منی بمنزلتی من ربی [۲۰]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۲۷۷.
[۲۱]
حسینی فیروز آبادی، مرتضی، فضائل الخمسه، ج۱، ص۲۹۷۹.
؛ کتاب ریاض النضرة گوید: ابوبکر و علی (علیهالسّلام) برای زیارت قبر مطهر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند، علی (علیهالسّلام) به ابوبکر فرمود: پیش برو (و جلو حرکت کن) ابوبکر گفت: من هرگز بر مردی تقدم نمیجویم که خود شنیدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (درباره او) میفرمود: علی نزد من منزلتی را دارد که من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم.۲.۸ - سخن هشتم... (عن) معقل بن یسار المزنی یقول: سمعت ابابکر الصدیق یقول لعلی بن ابی طالب، عقدة (العقدة: کحرمة، و الجمع عقد کحرم، الولایة. البیعة المعقوده) رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) [۲۳]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۳، ص۵۴، حدیث ۱۰۹۲.
؛ از معقل ابن یسار مزنی روایت شد که میگفت: شنیدم که ابوبکر به علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) میگفت: «عقدة رسول الله» (یعنی کسی که عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منعقد کرد).۲.۹ - سخن نهمعن قیس بن حازم قال: التقی ابوبکر الصدیق و علی بن ابی طالب، فتبسم ابوبکر فی وجه علی فقال له ما لک تبسمت؟ قال: سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز [۲۴]
تيجانى، محمد، آنگاه هدايت شدم، ص۲.
[۲۵]
ابان السمان، الموافقه، ص۱۳۷.
[۲۶]
ابن حجر، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، ص۱۲۶.
[۲۷]
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی، ص۱۱۹.
؛ از قیس بن حازم روایت شد که: ابوبکر با علی بن ابی طالب ملاقات کرد، پس ابوبکر به چهره علی (علیهالسّلام) نگاه کرده و تبسم مینمود، علی (علیهالسّلام) به او فرمود: چرا تبسم میکنی؟ گفت: شنیدم پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمود: هیچ کس بر صراط نمیگذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد.۲.۱۰ - سخن دهمابوبکر در موارد متعدد، بالای منبر و در حضور تعداد زیادی از مسلمانان گفت: اقیلونی، اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم [۲۸]
رازی، محمد، چرا شیعه شدم، ص۳۳۲.
[۲۹]
رازی، فخر الدین، نهایة العقول.
[۳۰]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ.
[۳۱]
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف.
[۳۲]
سمعانی، عبدالکریم، فضائل الشام.
[۳۳]
غزالی، محمد، سر العالمین.
[۳۴]
سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص من الامة.
[۳۵]
خنجی اصفهانی، فضل بن روزبهان.
[۳۶]
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه.
؛ مرا رها کنید، مرا رها کنید، که من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست.(قابل ذکر است که صحت این گفتار ابوبکر در کلمات علی (علیهالسّلام) در نهج البلاغه کاملا روشن است، آنجا که فرمود: فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته» یعنی «پس چقدر جای تعجب و شگفت است که ابوبکر استقاله میکرد (و امتناع مینمود) از خلافت در حال حیات خود در حالی که گره میزد خلافت را برای دیگری (یعنی عمر) بعد از مرگش.)» ۳ - سخنان عمر بن خطابدر این قسمت به برخی از سخنان و مرویات عمر بن خطاب درباره فضائل حضرت علی (علیه السلام) اشاره میشود: ۲.۱ - سخن اولعن عمر بن الخطاب قال: کنت انا و ابوبکر و ابو عبیدة و جماعة اذ ضرب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منکب علی فقال: یا علی انت اول المؤمنین ایمانا و اولهم اسلاما و انت منی بمنزلة هارون من موسی [۳۸]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۲۲.
[۳۹]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۲۳، مؤسسة الرساله بیروت، چاپ پنجم.
؛ از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: من و ابوبکر و ابو عبیدة و عدهای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر کتف علی زد، پس فرمود: ای علی تو اولین مؤمنین از نظر ایمان و اولین آنها از جهت اسلام آوردن میباشی. و تو برای من به منزله هارونی نسبت به موسی (علیه السلام).۲.۲ - سخن دومعن عمار الدهنی، عن سالم بن ابی الجعد، قال: قیل لعمر: انک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه باحد من اصحاب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: انه مولای؛ عمار دهنی، از سالم بن ابی جعد روایت کرد که گفت: به عمر (بن خطاب) گفته شد که همانا تو به گونهای با علی رفتار (نیکو و شایسته) داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟ عمر گفت: به درستی که علی مولای من است. ۲.۳ - سخن سومعن عمر بن الخطاب قال: نصب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیا علما فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهیدی علیهم. قال عمر: و کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح، فقال: یا عمر، لقد عقد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عقدا لا یحله الا منافق فاحذر ان تحله. قال عمر: فقلت یا رسول الله انک حیث قلت فی علی (ما قلت) کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح قال کذا و کذا. قال (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): نعم یا عمر، انه لیس من ولد آدم، لکنه جبرئیل اراد ان یؤکد علیکم ما قلته فی علی [۴۲]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۲، ص۸۰.
[۴۳]
بخاری، محمد، تاریخ کبیر، ج۱، ص۳۷۵.
؛ از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، علی را مهتر و بزرگ (مسلمین) قرار داد، پس فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل میکند و یاری فرما کسی را که یاور اوست. خدایا تو گواه من بر آنان میباشی.عمر گفت: در کنار من جوان خوش سیما و خوش بویی بود، پس گفت: ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمیکند پس بر حذر باش که مبادا آن را نقض کنی. عمر گفت: پس عرض کردم یا رسول الله، وقتی که شما در مورد علی سخن میگفتی در کنارم جوان خوش چهره و خوش بویی بود که به من چنین و چنان گفت. حضرت فرمود: بلهای عمر، او از فرزندان آدم نبود، بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تاکید کند. ۲.۴ - سخن چهارمعن عمار الدهنی عن ابی فاختة، قال: اقبل علی و عمر جالس فی مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فی المجلس، فلما قام علی، قال بعض القوم: یا امیرالمؤمنین انک تصنع بعلی صنیعا ما تصنعه باحد من اصحاب محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال عمر: و ما رایتنی اصنع به؟ قال: رایتک کلما رایته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتی یجلس. قال: و ما یمنعنی، و الله انه مولای و مولی کل مؤمن؛ عمار دهنی از ابی فاخته روایت کند که گفت: علی (علیهالسّلام) آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را دید لرزید و تواضع کرد و برای نشستن علی (علیهالسّلام) جائی باز کرد، وقتی که علی (علیهالسّلام) برخاست: شخصی به عمر گفت: ای امیر، تو با علی (علیهالسّلام) روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن رفتار را انجام ندادهای عمر گفت: من چه رفتاری با او داشتم که تو دیدی؟ گفت: دیدم که چون به او نظر افکندی، لرزیدی و تواضع کردی و جای نشستن برای او گشودی تا بنشیند، عمر گفت: چه چیزی مرا از این رفتار باز میدارد قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنین است. ۲.۵ - سخن پنجمقال عمر بن الخطاب: لقد اعطی علی ثلاث خصال لان تکون لی خصلة منها احب الی من ان اعطی حمر النعم، فسئل و ما هی؟ قال: تزویج النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابنته و سکناه المسجد لا یحل لاحد فیه ما یحل لعلی و الرایة یوم خیبر [۴۶]
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۲۵.
[۴۷]
هیثمی، على بن ابى بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۰.
[۴۸]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱، ص۲۱۹، حدیث ۲۸۲.
؛ عمر بن خطاب گفت، به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده میشد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (که دارای قیمت بسیار هستند) بود، پرسیده شد آن خصائل کدام است؟ گفت: به ازدواج در آوردن پیامبر دخترش را (برای علی علیه السلام) و جای گرفتن او در مسجد که حلال نبود بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خیبر.۲.۶ - سخن ششمعن ابن عباس: مشیت و عمر بن الخطاب فی بعض ازقة المدینة فقال لی:... یا ابن عباس... و الله لسمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول لعلی بن ابی طالب: من احبک احبنی و من احبنی احب الله، و من احب الله ادخله الجنة مدلا؛ از ابن عباس روایت شد که (گفت): من و عمر بن خطاب دریکی از کوچههای مدینه میرفتیم پس عمر به من گفت:... ای فرزند عباس... به خدا سوگند همانا شنیدم از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به علی بن ابی طالب میفرمود: کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت میکند. ۲.۷ - سخن هفتمعن عبدالله بن ضبیعة العبدی، عن ابیه، عن جده قال: اتی عمر بن الخطاب رجلان سالاه عن طلاق الامة، فقام معهما فمشی حتی اتی حلقة فی المسجد، فیها رجل اصلع، فقال: ایها الاصلع ما تری فی طلاق الامة؟ فرفع راسه الیه ثم اوما الیه بالسبابة و الوسطی، فقال له عمر: تطلیقتان. فقال احدهما: سبحان الله، جئناک و انت امیرالمؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسالته، فرضیت منه ان اوما الیک؟! فقال لهما - عمر- ما تدریان من هذا؟ قالا: لا. قال: هذا علی بن ابی طالب. اشهد علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع و الارضین السبع لو وضعتا فی کفة - میزان - ثم وضع ایمان علی فی کفة میزان لرجح ایمان علی [۵۱]
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب، ص۲۸۹، شماره ۳۳۰، ط ۱.
[۵۳]
گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، ص۲۵۸، اواخر باب ۶۲.
؛ عبدالله بن ضبیعه عبدی از پدرش، از جدش روایت کرد که گفت:«دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق کنیز سؤال کردند؟ پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد، جمعی در مسجد بودند که در میان آنان مردی اصلع ( اصلع: به کسی گویند که موی جلوی سرش ریخته باشد که یکی از مشخصات ظاهری علی (علیهالسّلام) است.) حضور داشت. پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق کنیز چیست؟ پس او سرش را بلند کرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه کرد و) گفت: دو طلاق است. پس یکی از آن دو مرد گفت: سبحان الله، ما نزد تو آمدیم و تو امیرالمؤمنین (و خلیفه ما) هستی. پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او میپرسی؟! و از پاسخ او که با اشاره انجام داد راضی شدی؟! پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمیدانید که او کیست؟ گفتند: نه، عمر گفت: او علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است و من شهادت میدهم که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: اگر آسمانها و زمینها در کفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در کفه دیگر، ایمان علی برتر خواهد بود.» ۲.۸ - سخن هشتم... فقال عمر بن الخطاب: عجزت النساء ان یلدن مثل علی؛« عمر بن خطاب گفت: زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند» ۲.۹ - سخن نهمعن عبدالله بن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) فلقد رایت من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فیه خصالا لان تکون لی واحدة منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس [۵۵]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۲۱۱، به نقل از فضائل الخمسة.
[۵۶]
فضائل الخمسة، ج۲، ص۲۳۹.
[۵۷]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۶، ص۳۹۳.
؛ عبدالله بن عباس گوید: از عمر بن خطاب شنیدم میگفت: از بدگویی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) خودداری کنید که من از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره فضیلت او خصلتهایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطاب میبود در نزد من از هر جا و هر چه که آفتاب بر آن میتابد محبوبتر میبود.۲.۱۰ - سخن دهمعن عمر بن الخطاب، قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی، یهدی صاحبه الی الهدی و یرد عن الردی [۵۸]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۲۱۲.
[۶۰]
فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة، ج۱، ص۱۶۷.
[۶۱]
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک.
؛ عمر بن خطاب گفت: رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هیچ کس مانند علی (علیهالسّلام) فضیلتی به دست نیاورد که صاحب و همنشین خود را به هدایت، ارشاد میکند و از گمراهی باز میدارد.۳.۱۱ - سخن یازدهمعن... و عمر بن الخطاب و...، ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: النظر الی وجه علی عبادة [۶۲]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۸.
؛جمعی از راویان که از جمله آنها عمر بن خطاب است از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت میکنند که فرمود: نگاه کردن به چهره علی (علیهالسّلام) عبادت است. ۳.۱۲ - سخن دوازدهمعن سوید بن غفلة، قال: رای عمر رجلا یخاصم علیا، فقال له عمر: انی لاظنک من المنافقین! سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: علی منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی [۶۳]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۲۸۶.
؛ از سوید بن غفله روایت شد که گفت، عمر مردی را دید که با علی (علیهالسّلام) خصومت میکند عمر به وی گفت: گمان دارم که تو از منافقان باشی! زیرا من از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: علی در نزد من منزلت و جایگاه هارون در نزد موسی (علیهالسّلام) را دارد جز آنکه پیغمبری پس از من نباشد.۳.۱۳ - سخن سیزدهمعن ابی هریرة، عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): من کنت مولاه فعلی مولاه؛ از ابو هریره روایت شد که عمر بن خطاب گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس را که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. ۳.۱۴ - سخن چهاردهمقال عمر بن الخطاب: علی اقضانا [۶۹]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۶۰.
؛ عمر بن خطاب گفت: بیناترین ما در داوری و قضاوت، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است.۳.۱۵ - سخن پانزدهمعن عمر بن الخطاب، عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامة الا سببی و نسبی وکل ولد آدم فان عصبتهم لابیهم ما خلا ولد فاطمة، فانی انا ابوهم و عصبتهم؛ عمر بن خطاب از نبی گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرد (که فرمود): هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع میشود مگرسبب و نسب من. و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندی فاطمه (علیهاالسّلام) پس به درستی که من پدر و عصبه آنان هستم. ۳.۱۶ - سخن شانزدهمقال عمر بن الخطاب: لا یفتین احد فی المسجد و علی حاضر [۷۲]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۴۹۲.
[۷۳]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۲، ص۸۲۵.
؛ عمر بن خطاب گفت: تا وقتی که علی (علیهالسّلام) در مسجد حضور دارد کسی نباید فتوی دهد.۳.۱۷ - سخن هفدهمقال عمر بن الخطاب: یابن ابیطالب، فما زلت کاشف کل شبهة، و موضع کل علم [۷۴]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۴۹۳
[۷۵]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۲، ص۸۲۵.
عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی (علیه السلام) ) گفت: ای پسر ابو طالب همیشه تو موارد شبهه را بر طرف ساختهای و موضع و جایگاه علم بودهای. قال عمر: لا ابقانی الله بعد ابن ابیطال [۷۶]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۴۹۳.
؛ عمر (بن خطاب) گفت: خداوند پس از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) مرا باقی نگذارد.قال عمر بن الخطاب فی عدة مواطن: لو لا علی لهلک عمر [۷۹]
گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، باب ۵۹، ص۲۲۷.
؛ عمر بن خطاب در مواضع متعدد گفت: اگر وجود علی (علیهالسّلام) نمیبود عمر هلاک میشد.۳.۱۸ - سخن هجدهمعن سعید بن المسیب قال: قال عمر ابن الخطاب: اعوذ بالله من معضلة لیس لها ابو الحسن، علی بن ابی طالب [۸۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۹۹، حدیث ۲۹.
[۸۱]
گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، ص۲۱۷.
[۸۲]
سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۷۱.
[۸۳]
حاکم نیشابوری، المستدرک، کتاب المناسک، ج۱، ص۴۵۷.
[۸۴]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۶.
؛ سعید بن مسیب گوید، از عمر شنیدم که گفت: به خدا پناه میبرم از مشکلی که برای حل آن ابو الحسن (علی علیه السلام) نباشد.۳.۱۹ - سخن نوزدهمقال عمر ابن الخطاب: اللهم لا تنزل بی شدیدة الا و ابو الحسن الی جنبی [۸۵]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۴۹۲.
[۸۶]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۲، ص۸۲۵.
؛ عمر ابن خطاب گفت: بار خدایا کار سختی بر من نازل مفرما مگر آنکه ابو الحسن (علی علیه السلام) در کنار من باشد.۳.۲۰ - سخن بیستمعن ابن عباس قال: کنت اسیر مع عمر بن الخطاب فی لیلة، و عمر علی بغل و انا علی فرس، فقرا آیة فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال: اما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم اولی بهذا الامر منی و من ابی بکر،... - الی ان قال - و الله ما نقطع امرا دونه، و لا نعمل شیئا حتی نستاذنه [۸۷]
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات، ج۷، ص۲۱۳.
؛ از ابن عباس روایت شد که گفت: در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر میکردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر من بر اسب بودم، پس آیهای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری میشد. پس ( عمر بن خطاب ) گفت: آگاه باشید به خدا سوگندای فرزندان عبد المطلب، به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابوبکر... (تا آنکه گفت): به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمیکنم. و عملی بدون اجازه او انجام نمیدهم.۳.۲۱ - سخن بیست یکمعن الحافظ الدار القطنی عن عمر، و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی: اقض بینهما. فقال احدهما: هذا یقضی بیننا؟! فوثب الیه عمر و اخذ بتلبیبه، و قال: ویحک ما تدری من هذا؟ هذا مولای و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن [۸۸]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۲، ص۸۲.
؛ حافظ دار قطنی از عمر (بن خطاب) روایت میکند که دو تن اعرابی جهت مخاصمه و دعوا نزد او (یعنی نزد عمر بن خطاب) آمدند. پس عمر به علی (علیهالسّلام) عرض کرد: بین آنها قضاوت کن. یکی از آن دو اعرابی گفت: آیا این مرد میان ما قضاوت کند؟ پس عمر به طرف آن مرد پرید و یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو، چه میدانی که این کیست؟! او مولای من است، و هر کس که او مولایش نباشد پس مؤمن نیست.۳.۲۲ - سخن بیست دومعن عمیر بن بشر الخثعمی قال: قال عمر: علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد [۸۹]
بوستان معرفت، ص۶۷۷.
؛ عمیر بن بشر گفت، عمر (بن خطاب) گفت: علی (علیهالسّلام) داناترین مردم است به آنچه که خداوند بر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل کرده است.۳.۲۳ - سخن بیست سوم... قال عمر بن الخطاب (یوم غدیر خم): هنیئا لک یابن ابی طالب اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة [۹۲]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۰.
[۹۳]
گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، باب اول، ص۶۲.
عمر ابن خطاب (در روز غدیر خم، بعد از آنکه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی را به ولایت منصوب فرمود، خطاب به علی (علیه السلام) گفت: گوارا باد بر توای پسر ابی طالب که مولا و صاحب اختیار همه مردان و زنان مؤمن شدی. ۳.۲۴ - سخن بیست چهارمعن عمر بن الخطاب انه قال: اشهد علی رسول الله صلی الله علیه «و آله» و سلم لسمعته و هو یقول: لو ان السماوات السبع وضعت فی کفة و وضع ایمان علی فی کفة لرجح ایمان علی [۹۶]
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب، ص۲۸۹، شماره ۳۳۰، ط ۱.
[۹۸]
گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، اواخر باب ۶۲، ص۲۵۸.
؛ عمر بن خطاب گفت: شهادت میدهم که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم میفرمود: اگر هفت آسمان را در یک کفه (ترازو) بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر، ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت.۳.۲۵ - سخن بیست پنجمعن ابن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اول المؤمنین ایمانا [۹۹]
احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج۱۴، ص۴۳.
[۱۰۱]
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۶، ص۳۹۵.
؛ ابن عباس گفت: از عمر بن الخطاب شنیدم میگفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: یا علی، تو نخستین مسلمان و اولین مؤمن میباشی.۳.۲۶ - سخن بیست ششمعمر بن الخطاب رفعه: لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار؛ عمر بن خطاب به حدیث مرفوع روایت کرد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که: اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب اتفاق و اجتماع میکردند خدا آتش را خلق نمیکرد. ۳.۲۷ - سخن بیست هفتمعن عمرو بن میمون قال: لما ولی عمر الستة فقاموا اتبعهم بصره ثم قال: لئن ولوها الاجیلح لیرکبن بهم الطریق؛ از عمرو بن میمون روایت شد که گفت: وقتی که عمر آن شش نفر را برای خلافت معرفی کرد، آنان برخاستند (که بروند) عمر چشم به آنها دوخت، سپس گفت: هر آئینه اگر ولایت را به اجیلح واگذار کنید مسلمین را رهبری میکند. - «توضیح آنکه اجیلح به معنای اصلع است یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته که از مشخصات ظاهری علی (علیهالسّلام) بوده است.» ۳.۲۸ - سخن بیست هشتمابن ابی الحدید جریان مفصلی از یک ملاقات و گفتگویی که میان ابن عباس و عمر (بن خطاب) واقع گردیده است نقل میکند که در ضمن آن گفتگو و مصاحبه، خود عمر بدین حقیقت اعتراف کرده و میگوید: «آری رسول خدا خواست که در حال بیماری، به نام علی تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم». «و لقد اراد ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک» ابن ابی الحدید سپس میگوید: این جریان را احمد بن ابی طاهر، مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل نموده است. [۱۰۴]
نجمی، محمد صادق، سیری در صحیحین، ج۲، ص۲۷۳.
(البته حدیث منع عمر، از این وصیت از مسلمات بین شیعه و سنی است که بخاری در صحیح خود و احمد بن حنبل در مسند و ابن حجر در صواعق و دیگران آن را نقل کرده اند. ۳.۲۸ - سخن بیست هشتمعمر بن خطاب گفت: الحمد لله که خداوند در این امت کسی _یعنی علی (علیهالسّلام)_ را قرار داد که هر گاه ما راه کج برویم ما را به راه راست هدایت میکند. [۱۰۷]
فاروقی، فؤاد، بیست و پنج سال سکوت علی، ص۱۱۴.
۳.۳۰ - سخن بیست نهمعمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است. عمر او را صدا زد و گفت: یا فتی من فعل بک هذا؟ ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟ جوان گفت: ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب. علی (علیهالسّلام) مرا زده است. عمر گفت: تأمل كن تا على بيايد. در همين حال علی بن ابی طالب رسيد. عمر گفت: يا على ءانت ضربتهذا الشباب؟ یا علی آیا تو این جوان را زدی؟ علی (علیهالسّلام) فرمود: آری من او را زدم. عمر گفت: چه چیز سبب شد که او را بزنی؟ علی (علیهالسّلام) فرمود: رایته ینظر حرم المسلمین. دیدم او را که نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم میکرد (به دنبال ناموس مردم بود). عمر گفت: ای جوان، لعنت بر تو، بر خیز و برو. فقد رآک عین الله و ضربک ید الله. به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است. [۱۰۸]
رازی، محمد، چرا شیعه شدم، ص۲۱۸.
[۱۰۹]
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل.
[۱۱۰]
طبری، احمد بن عبدالله، ریاض النضره.
[۱۱۱]
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه.
۴ - سخنان عثمان بن عفاندر این بخش برخی از سخنان و مرویات عثمان بن عفان درباره حضرت علی(علیه السلام) مورد دقت و توجه قرار میگیرد: ۲.۱ - سخن اول... رجع عثمان الی علی فساله المصیر الیه، فصار الیه فجعل یحد النظر الیه، فقال له علی: مالک یا عثمان؟ مالک تحد النظر الی؟ قال: سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: النظر الی علی عبادة [۱۱۲]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۸.
[۱۱۴]
سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۷۲.
؛.. عثمان به سوی علی بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد. حضرت به طرف او آمد. پس (در این وقت) عثمان شروع کرد به نگاه کردن (و تماشای) آن حضرت. علی (علیهالسّلام) فرمود: تو را چه شده استای عثمان؟ چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم میکنی؟ عثمان گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: نگاه کردن به علی عبادت است.۲.۲ - سخن دوم«... خلیفه سوم عثمان، سه مرتبه از علی (علیهالسّلام) دعوت کرد که با وی همکاری نماید، مرتبه اول در سال ۲۲ هجری، یعنی در همان سالی که خلیفه شد آن دعوت به عمل آمد، و مرتبه دیگر در سال ۲۷ هجری، و سومین مرتبه در سال ۳۲ بعد از هجرت پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، (اما) علی (علیهالسّلام) هیچ یک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت. ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) دعوت به همکاری میکرد، علی میگفت: یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمع آوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم...» [۱۱۵]
فاروقی، فؤاد، بیست و پنج سال سکوت علی علیهالسّلام.
[۱۱۶]
رودلف ژایگر، خداوند علم و شمشیر.
۲.۳ - سخن سوم(در ایامی که عثمان به کشته شدن نزدیک میشد) این بیت را به تمثیل به علی (علیهالسّلام) نوشت: فان کنت ماکولا فکن انت آکل • و الا فادرکنی و لما امزق. حاصل بیت آنکه: اگر مرا همی باید کشت، پس تو بکش که علی بن ابی طالبی، و اگر نمیباید کشت، مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند. گفتنی است که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحة بن عبید الله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا رفت). ۲.۴ - سخن چهارمسخن عثمان در خطابش به علی (علیه السلام): «... به خدا اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم، زیرا جانشینی پس از تو نمیبینم. و اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمیبینم که تو را به عنوان نردبان و وسیله یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجا شمرده باشد. نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده...». [۱۱۸]
عبد الفتاح عبد المقصود، روزگار عثمان، امام علی بن ابی طالب علیهالسّلام، ص۲۰۲.
[۱۱۹]
سراج، محمد ابراهیم، امام علی علیهالسّلام خورشید بی غروب، ص۲۲۷.
۵ - پانویس
۶ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «فضائل امام علی در کلام خلفا»، تاریخ بازیابی شنبه ۱۱/۲۴/ ۱۳۹۴. ردههای این صفحه : مقالات اندیشه قم
|